می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت
ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت
عاشقان را جامه ای پوشیدنی جر چشم نیست
یا ز خیر عشق یا میباید از دنیا گذشت
•
•
•
سلام سلطان قلبها
تو ای همزاد گلها، منم بابای بارون
منم سلطان غمها، سلام کردم نگی هی بی وفایی
سلام کردم بگم وای از جدایی
•
•
•
موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟
- به نام خدا
- فرسنگ ها دور از آغوشش
•
•
•
حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد
دلخوری هـــــــامـــــــان
دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان
و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن
با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد
کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟
•
•
•
عاشقانه هایی که برایت مینویسم
مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!
یخ میکنند و باید دور ریخت!
فنجانت را بده دوباره پر کنم
•
•
•
دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن
اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود
نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند
•
•
•
دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
•
•
•
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد،کودکانه گریه کرد
شعر قهر قهر تا قیامت را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد
•
•
•
گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود
دارد به شما لطف می کند
او فضایی خالی به جا می گذارد
برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد
•
•
•
کوچه ای را بود نامش معرفت
ساکنینش بامرام از هر جهت
گرچه بن بست بود مثل قلب من
آخرین خانه تو بودی خوب من
•
•
•
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
•
•
•
سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند
اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد
•
•
•
مثل یک روح در دو پیکریم
تو در پیکره ی خدایی
من در پیکره ی انسانی
عاشقانه میپرستمت
شاید روزی یک روح در یک پیکر شویم
•
•
•
سلامتی کسایی که تو خاطرمون ابدی هستن
اما تو خاطرشون عددی نیستیم
منبع:برنا
مطالب مرتبط: