نقاش نیستم ولی
تمام لحظه های بی تو بودن را
درد می کشم...
.
لب هایت طعم سیب می دهند !
میخواهی آدمم کنی؟
.
.
.
عجـــــــــب طعـــم گسی دارد ..
دروغ هـــــــــایت
وقتـــــــــــی ..
به خورد گوش هــــــــــــایم میرود
تمام ذهنـــم را جــــــمـــع می کنـــد .. !!!
.
.
.
جزر و مد های زیادی آمده اند و رفته اند
مـــــــوج در مـــــــوج
امـــــــــا نمی دانم چرا
هنوز هم بر تن خیس ســــاحل
نام تــــــــــو را می بینم...!
.
.
.
در خیال من بمان ، اما خودت برو .
آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو
.
.
.
نه هوا ابریست، نه بارانی می بارد.
پس بهانه ی دلم برای این همه سنگینی چیست؟
.
.
.
به خانهام بیا
اندکی از قلبم مانده
ما که با هم این حرفها را نداریم
آتشش بزن
تو به گرمای قلب من عادت کردهای...!!
.
.
.
هزاران کلمه در جای خالی ات ریختم اما جای خالی تو پر نشد. آیا تو از جنس بی نهایت بودی ؟
.
.
.
دل واپسی من از نیامدنت نیست.....
می ترسم در پس این دل دل زدن ها بیایی و دگر نخواهمت......!
.
.
.
در آغوش خودم هستم ...
من خودم را در آغوش گرفته ام !
نه چندان با لطافت ...
نه چندان با محبت ...
اما وفادار ... وفادار ...!
.
.
.
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی
تا پاک شود
هرچه رد پای توست از زندگی
.
.
.
از تو که حرف می زنم، همه فعلهایم ماضی اند،
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیکتر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است!
.
.
.
کلاف زندگی ام که گم شد
در جایی نامعلوم کسی پیدایش کرد
و به جایی دور برد
نمی دانم چگونه می بافدش
که مرا این جا بی سرنوشت می نامند ...!!
.
.
.
حکایت من
حکایت ماهی تنگ شکستـــه ایســـت
که روی زمین دل دل می زند ..
و حکایت تو
حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی
که نفس های او را شـــــماره می کند ...
.
.
.
ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :
اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد
چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟
.
.
.
تنهایی آدم را حشره شناس میکند
حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیا هم
در اتاق من تار تنیده اند...!!
.
.
.
درست یک روز است که یکدیگر را ترک کرده ایم…
ولی بی تو لحظه ها آن قدر دیر میگذرند
که میخواهم فردا…
سالگرد جداییمان را جشن بگیرم !
.
.
.
باید ببینمت !
چرا که روی نوار قلبی ام
پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .
تو را تجویز کرده است ! ! !
بیا ، تا دیر نشده .
.
.
.
وقتی که تو نیستی
با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟
انگار با نبودنت
نام رنگ می بازد
دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ..
.
.
.
تازگـــی ها از خواب که بیــدار می شــــوم
تازه کابـــوس هایــم آغـــاز میشـــود
.
.
.
مــی دانـــی
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیست !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تــــــو ســراغ ندارم ...
.
.
.
دلــــم
برای خودم ســـوخت
وقتـــی
شــــما صدایـــم کردی..
.
.
.
آهای روزگار !!
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم ... !!
.
.
.
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن.. چندشم می شود از لکه ی انگشت دروغ!!
.
.
.
تا دوباره دیدنت...
این رختخواب را "وارونه" خواهم خوابید!
"خیانت" است به تو!
سر بر کنار خیالت گذاشتن!
.
.
.
نردبامی که به اندازه دلتنگی من قد بکشد
پشت دیوار کسی یافت نشد
تکیه بر حسرت خود خواهم زد
.
.
.
فاصله
یا تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد
تنهایی …!
.
.
.
آنقدر نفــس میکشم تا تمـــام شود همه ی
نفـــس هایی که هی سراغ تـــو را میگیرند...
.
.
.
سکوتم را بشکن...!
فضای خلوتم را بشکن...!
اما دیگر دلم را نه
.
.
.
خسته شدم ازتکرارِ شنیدن
''مواظب خودت باش''
تو اگر نگران حال من بودی که نمی رفتی
می ماندی