این روزها که می گذرد ،
هر روز احساس می کنم
که کسی در باد
فریـــــــــــــــاد میزند
...احساس می کنم
که مرا
هر روز نبودنت را
بر دیـــــــوار
خــــــط می کشـــــــــم .
ببیـــــــن
این دیــــــــوار لامروت
دیگر جایـــــــی
بیچاره عشق
که هر چه را ندانستیم چیست
عشقش دانستیم
وهر کسی را که خواستیم
معشوق نامیدیم
...... هر چه خواستیم را
به پایش نوشتیم
به سلامتی تو،
تویی که این متن رو میخونی
تویی که دلت شکست
ولی مرام داشتی،
تنها موندی....
اما معرفت داشتی....
بیا درست مثل کودکی هایمان
بازی را
از نو آغاز کنیم ...
تو چشم بگذاری
و من قایم شوم ...
اگر پیدایم کردی
هر چه گفتی قبول
حالا ...
گمان کنم
باید بروم سراغ
شیشه های همسایه
شیشه های خانه ی خودمان
دیگر کفاف نمی دهند
بس که ها کرده ام
و رویشان قلب کشیده ام