گاه و بی گاه
همنشین با باد
از سرزمین های تو می گذرم
ازگیسوهای پرکلاغی ات
ازهرچه که طعم تو را دارد
خوش به حال آدم
که تنها عاشق روی زمین بود
بی هراس از ترس از دست دادن معشوقش
بی پروا ، در عشق بازی های روزانه اش
قانون عشق: یک دختر با یک نگاه از یک پسر خوشش میاد ...
و عشق از طرف اون شروع میشه ...
تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ...
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
آن شب باران می بارید… باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم… و از همین شوق بی چتر آمدم… ولی آمدم… و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی… و باران می بارید… آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…و باران می بارید… و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…
ادامه مطلب ...
تا چشمانم را بر روی میگذارم ،
فکر تو نمیگذارد که آرام بخوابم
تو چه کردی با من ، اینگونه نبودم هیچگاه
چه آوردی بر سر من،ای خدا آزاد کن مرا از این شکنجه گاه