پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
.
.
.
چو کودک زیر باران می دویدم ، چه نجواهایی که از باران شنیدم ،
من از آیات سبز آفرینش ، تماشایی تر از باران ندیدم.
.
.
.
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پائیز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی.
.
.
.
تو آن باران تند بی قراری که راهی غیر باریدن نداری ،
نمی ماند نشانی از بدی ها اگر بر تک تک دلها نباری.
.
.
.
نگاهم یاد باران کرده امشب ، مرا سر در گریبان کرده امشب
غم و فریاد من از این و آن نیست ، دلم یاد رفیقان کرده امشب.
.
.
.
همراز کویرم تب باران دارم. در سینه دلی شکسته پنهان دارم.
بر گوشه سنگ قبر من بنویسید من هر چه که دارم از رفیقان دارم.
.
.
.
پشت یک تنهایی شبی نمناک و بارانی ، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
.
.
.
تا نباشد این جدایی ها ، کس نداند قدر یاران را ، کویر خشک می داند بهای قطره باران را…
.
.
.
بی تو من از نسل بارانم ، چون ابر بهارانم گریانم بی تو من با چشم گریان سیل غم برد آشیانم.
.
.
.
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم ، چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار و یا یار به من ، یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم.
.
.
.
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت.
.
.
.
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی.
.
.
.
غلط کرده باران
حالا که مرا به تو بد عادت کرده
بی تو می بارد
روز و شب
بی خستگی
وقتی خودت نیستی،
باران هست
.
.
.
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل…خوب است!
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد…
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!!
.
.
.
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
وقتی که میبُریم مدام از هم
این عشق نیست، چاقوی زنجانیست
.
.
.
آمدن را
از باد و باران بیاموز
رفتن را
از دل من.
.
.
.
مثل باران چشمهایت دیدنی است ، شهر خاموش نگاهت دیدنی ست،
زندگانی معنی لبخند توست ، خنده هایت بی نهایت دیدنی ست.
.
.
.
بی تو هر شب عاشقی بارانی ام لاله پژمرده و زندانی ام
بی تو در کنج همه دلواپسی / بی تو من آغاز یک ویرانی ام.
.
.
.
همیشه ابرا می بارن اما همه عاشق ستاره ها میشن
مواظب باش چشمک ستاره ، گریه ی ابرو از یادت نبره..
.
.
.
یک ساعت که آفتاب بتابد ،
خاطره آن همه شب های بارانی از یاد می رود این است حکایت آدم ها ، فراموشی.
.
.
.
تو طراوت باران ، تو سخاوت زمینی / تو کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی.
.
.
.
طنین آشنای برف و باران ببین اکنون صدای برف و باران
زلالی و سپیدی درهم آمیخت میان خنده های برف و باران.
.
.
.
سکوتم را به باران هدیه کردم / تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
.
.
.
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است
که می گویم: من تنها نیستم, تنها منتظرم
.
.
.
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ،
ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم ،
به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم