روزی دزدی در راهی ، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود . آن شخص ( دزد ) بسته را به صاحبش برگرداند . او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی ( به صاحبش پس دادی ) ؟
گفت : صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین !
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ؛ آن وقت من ، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است . . .