وقتی که دیگران گفتند او تو را به خاطرخودت نمی خواهد رویم را برگرداندم افسوس که باورشان نکردم و حالا آنها رویشان را برمیگردانند …
.
.
.
لباس هایم که تنگ می شد
می بخشیدم به این و آن
ولی دل تنگم را ، حالا
چه کسی می خواهد !؟
.
.
.
پشت چراغ قرمرپسرک با چشمانی معصوم ودستانی کوچک گفت:چسب زخم نمیخواهید؟ پنج تا صدتومن، آهی کشیدم و با خود گفتم تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشودنه زخمهای تو…
.
.
.
از دست زمان تیر باید بخوری،دائم غم ناگزیر باید بخوری، ۱۰۰ مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست، بچه تو هنوز شیر باید بخوری!
.
.
.
اینروزها
دلم بیمار است..
هی دارد بالا میآورد
پسماندههای تو را …!
.
.
.
هیچ انتظاری ازکسی ندارم، و این نشان دهنده قدرت من نیست! مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است
.
.
.
انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام
.
.
.
بعضیا برای اینکه، ظاهرشونو حفظ کنن،.. باطنشونو نابود می کنن…………..
.
.
.
تو به احساست بیاموز نفس نکشد! هوای دل ها آلـوده است…
.
.
.
بی تفاوت باش .. به جهنم ! مگر دریا مُرد از بی بارانی ؟!
.
.
.
خوشحالم که ساعتها را جلو کشیده اند حالا یک ساعت کمتر از همیشه نیستی…
.
.
.
آنکه میرود،نمیداند اما آنکه بدرقه میکند میداند کاسه ی آب معجزه نمیکند… . . .
کاش می شد
انکشت را تا حلق فرو کرد … و دلتنکی را بالا آورد!
.
.
.
هروقت کم می اورم میگوییم اصلا مهم نیست ؛ اما تو که میدانی نبودنت چقدر برایم مهم است !
.
.
.
گرسنه ام گذاشتی تا حریصم کنی اما ندانستی یک عاشق گرسنه بی تحمل که شود به هر آغوشی چنگ میزند . . .!