عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها
به آسمان هم که برسند به همدیگر نمی رسند؛ تبرها مگر کاری کنند …
.
.
.
از این آمد و رفت های مکرر، دلم گرفته !
یا نیا ، یا نرو !
.
.
.
قبول که ما دو خط موازی هیچگاه به همدیگر نمی رسیم !
ولی فقط کمی فاصله را کمتر کن ، میخواهم بهتر ببینمت !
.
.
.
لعنت به همه قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل، پیگرد قانونی ندارد !
.
.
.
چه سرنوشت غم انگیزی؛
کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود …
.
.
.
به بودن ها، دیر عادت کن و به نبودن ها، زود … آدم ها نبودن را بهتر بلدند …
.
.
.
بی همگان به سر شود …
و من خیلی نگران شده ام …
چون دیگر دارد بی تو هم به سر میشود انگار …
.
.
.
آنشرلی هم نشدیم.
یکی ازمون بپرسه:
آنه!
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
.
.
.
عشق را با دست پیش می کشی و با پا پس می زنی
بیچاره عاشقی مثل من که همیشه زیر دست و پاست
.
.
.
به سراغ من اگر می آیی تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو هر جور دلت خواست بیا … فقط بیا …
.
.
.
با همه سر به هوایی ات
هر چقدر هم که از من دور می شوی
باز هم از قلبم بیرون نمی روی
چقدر بزرگ شده است
قلبم!
(علی محامی)
.
.
.
هر روز، تکراری از روزهای قبل است …
صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند …
.
.
.
با مشتی پر از بی خیالی
و مسیری
که بی چراغ ترین مسیر دنیاست
بی کوله بار
بی پای رفتن،
مرا به خدا نسپار …