گل در اومد از حموم !
سنبل در اومد از حموم !
آواز پدرم بعد از در اومدن از حموم !
.
.
چندتا عمه ی پیر داشتم همیشه توی عروسی ها میومدن سیخونک میزدن تو پهلوم در گوشم میگفتن :
بعدی تویی ! بعدی تویی !
البته دیگه اینکارو نمیکنن !
چون توی ختم ها منم باهاشون همین کارو کردم !
دریادا گمیم قالدی
اکمدیم زمیم قالدی
آرزون جانیندا قالسون
نجه کی منیم قالدی
.
.
قاشلارین اوخدی سنین
عاشقین چوخدی سنین
من سنی چوخ سئویرم
خبرین یوخدی سنین
به زخمهایم می نگری ... ؟!
درد ندارند دیـــــــــــــــگر ...
روزی که رفتـــــــــــــــی ،
مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد !
روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری، مشغول نوشیدن قهوه بودند.
یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است، هرجا که میرود مردم او را “پدر” خطاب میکنند.
مرد دوم گفت : من هم پسری دارم که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند ” سرورم”!