از بس خوابت را دیده ام دیگر نمی گویم “خوابم میآید” میگویم “یـــــــارم میآید” وعده ی ما همان رویای همیشگی
.
سراسر خواب من کابوس / ندارم در شبم فانوس
به دل آمد بگویم من تو را دوست / ولی لب وا نشد، افسوس
.
.
.
من و باران، من و دریا، من و تو / من و شببو، من و فردا، من و تو
دوباره عاشقی را میسراییم / من و مجنون، من و لیلا، من و تو
.
.
.
شب در خم گیسوی تو عابر میشد / با هر نفست بهار ظاهر میشد
ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم / با دیدن چشمان تو عاشق میشد
.
.
.
خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند
.
.
.
بجز دستت ندارم یار دیگر / بجز آیینه بازی کار دیگر
چو بستی چشم را آیینه بشکست / نگاهم کن فقط یک بار دیگر
.
.
.
تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم / شاید به جرم عشق ما متهم باشیم
باز در حضور تو آشفته خویشم / در سفره عشقت درویش درویشم
.
.
.
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک / گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب / در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود.
.
.
.
جهان کوچک من از تو زیباست / هنوز از عطر لبخند تو سرمست
واسه تکرار اسم ساده توست / صدایی از من عاشق اگر هست
.
.
.
.
.
.
.
.
.