یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطائی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائی اگر بود مرا
همیشه میگن سکوت علامت رضاست ، اما من میگم نه !
بعضی وقت ها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی.
بعضی وقت ها سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری.
ادامه مطلب ...
هنوز نفس میکشم،
غریبه نیستم، نفسهایم را خفه نکنید،
بر سرم حجاب مالکیت …نکشید،
عروسک نیستم…
ادامه مطلب ...کلاهی که از زور گشادی همه هیکلمو میپوشونه
کلاه وقتی سرم رفت که امیدوار شدم دوباره به زندگی و سلام کردم به آسمون و زمین؛ فکر کردم تموم شد خستگیامو زدم به دل زندگی یه نفس گرفتم و همه امید و توانو سواد و تجربه و رو گذاشتم تو کولمو و دخترکو گرفتم به دندونمو الهی به امید تو دویدم تا برسم به مقصد که کمی آرامش باشه برای دلم و روحم که زخمی بود و خسته از همه کس و همه چیز .میدویدم گاهی انقدر سریع که از خودمم یادم میرفت فقط دخترکی که به دندونم بودرو میدیدم فقط دخترک.
رهایم کردی و رهایت نکردم !
هفتصدمین پادشاه را هم که به خواب ببینی٬
کنار کوچه ی بغض و بیداری
منتظرت خواهم ماند!
چشمهایم را بر پوزخند این و آن بستم
و چهره ی تورا دیدم!
اندیشه ات را با که می پرورانی؟!
خوش به حالش...
مراهمین بس که
دوستت دارم.
تقصیر تو نبود!
خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطره ها
خاموش شود!