کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
•
•
•
به دنبال کدام پایان خلاف جاده ایستادی ؟
چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟
چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم ؟
کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟
•
•
•
شب سردی ست و هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من
•
•
•
هرکه فرهاد شود در ره عشق
همه کس در نظرش شیرین است
تهمت کفر به عاشق نزنید
عاشقی پاکترین آیین است
ای گول منی خار ایلمه اغیار یانیندا / هردن سوروش احوالیمی غربت دیاریندا
سنسن منیم ای نازلی صنم پشت و پناهیم / ایمکانی اوتوزدورمیشام عشقین قوماریندا
***************sahelkhande.blogsky.com***************
گئجه لر تک اوتوروب تک قالاسان عالمی وار / او کچن گونلره تک آغلیاسان عالمی وار
منده بیرگون بوتون عاشیقلر ایچینده یاشادیم / عاشیقین گوز یاشینا آغلیاسان عالمی وار
***************sahelkhande.blogsky.com***************
درد دن اوت توتمیشام عالمده تنها اولمیشام
دوشمیشم دیلدن دیله هر دیلده گویا اولمیشام
مسجدی ترک ایلیوب اوز قویمیشام میخانیه
ال اوزوب دین محمد دن مسیحا اولمیشام
***************sahelkhande.blogsky.com***************
گئجه لر آیه باخوب من سنی یاد ایله میشم
صبحه جن یاتمامیشام فکر و خیال ایلمیشم
گه یاتوب گه اویانوب بیله خیال ایله میشم
من باخان آیه خدایا گورسن یاردا باخیر
***************sahelkhande.blogsky.com***************
بیلدون نقدر آتش هیجرانوا یاندیم
بلبل کیمی دایم سر کویندا دولاندیم
یاتدی هامی راحت ولی من بستر غمده
شهلا گوزون یادینه هی یاتدیم اویاندیم
عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم
دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧعـادت مــیـکـنــے ...
خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے
تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے، . .و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے . . .
پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـےو آدمــهـا را نــگاه میــکنے ، . .
ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم
ادامه مطلب ...
سعی کردم که بمانی و بریدی ، به درک ...
کارمان را به غم و رنج کشیدی ، به درک !
به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگز نشنیدی ، به درک
میوه کال غزل بودم و از بخت بدم
تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی ، به درک
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
ادامه مطلب ...