قطره های اشک بی قرار نوازشگر گونه هایم است، چه کنم که اشک قشنگترین بهانه است برای گفتن از بی تو بودن، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت
$
$
$
$
دیگر چرا به فصل نگاهت بهار نیست؟
چشمت برای دیدن من بی قرار نیست؟
افتادم چو اشک از چشمانت ای دریغ!
دیگر مرا به چشم تو هم اعتبارنیست
$
$
$
$
دیدار شما ارزوی قبلی ماست
روابط عمومی چشمان بی قرار
$
$
$
$
عشوه نکرده می کشی عاشق جان نثار را/عشوه کنی چه می شود این دل بی قرار را
$
$
$
$
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار
چشم ب راه کسی بمان ک آمدنش
بوی ماندن بدهد…
بی قرار قدمهایش شوی و بیتاب آغوشت شود
بوسه بارانش کنی و
بوسه بارانت کند
طوری درآغوشت بگیرد که خودت را
مچاله”آغوشش” کنی و بگویی
“من دلم گم شدن میخواهد”
گم شدن میان آغوشت
#
#
#
#
چشمان من
همیشه مضطرب اند
همیشه در انتظار
خاطرات درون سینه ام، همیشه بی قرار
من پرسه گرد خیابان خیس تنهایی ام
از سکوت کوچه های بدون پنجره می آیم
#
#
#
#
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
#
#
#
#
وجود نازنینت تکیه گاهی است برای بودنم برقرارباش تا هرگز بی قرار نباشم
#
#
#
#
می نویسم از تو ای زیبای من
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می نویسم بیقرارم بی قرار
#
#
#
#
قارقار خبردار ، دلم شده بی قرار
دلمو نبر اینجوری ، دوستت دارم بدجوری
اخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه قرار دل بی قرار من
@
@
@
@
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم
@
@
@
@
می ترسم از اینکه روزی
یک جایی من و تو
خیلی دور از هم
شب و روز در آغوش یک غریبه بی قرار هم باشیم
و بعد از هربار هم آغوشی
به یاد آغوش هم بی صدا گریه کنیم
@
@
@
@
روی دیوارا مینویسم تک تک خاطراتو
بدی هاتو میسوزونم میکشم خوبیهاتو
تا بدونی باتو زنده ام زندگی میکنم من
بی قرار توام چشم انتظار توام