شنیــده بودم که خاک سرد است
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را
•
•
•
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود
از همان آب هایی که می پرد توی گلو
و سال ها سرفه می کنیم
•
•
•
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را
•
•
•
ماه هاست فراموشش کرده ام
خاطراتش را هم
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز
به نوشتن نامش ذوق می کنند
•
•
•
برسنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته دراین خلوت خاموش
او زاده ی غــم بـود کـه از خــاطــر دوستـــان گشــت فراموش
•
•
•
می نویسم روی صفحه ی غریب زندگی
من فراموشت نمی کنم عزیز ، به سادگی
•
•
•
هروقت تونستی برف رو سیاه کنی
کلاغ را سفید کنی
هروقت تونستی آتش را ببوسی
تو آب نفس عمیق بکشی
هروقت تونستی اشک سنگ رو ببینی
شادیه غم را ببینی
اون موقع من تو را فراموش خواهم کرد
•
•
•
خواستم خودمو گول بزنم
همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای
و گفتم فرامــــــوش
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادم
•
•
•
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد
در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
•
•
•
من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند
و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی
چه بلاتکلیف اند خاطراتمان
•
•
•
معمولا آدما از اینکه بعد از مرگ فراموش بشن وحشت دارن
ولی چه سخته زنده باشی و فراموش بشی
•
•
•
برایـــم مهم نیســـت چه می شـــود
به همــــه ی باورهـــایم سوگنـــد
هیچ چیــزی برایــم مهـــم نیســت
فراموشــت نمی کنـــم
یک کــلام و این یعنــــی نهایــــت خوشــبختی
مطالب مرتبط: