دو گدا تو یکی از خیابون های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکیشون جلوش یه صلیب گذاشته بود اون یکی ستاره داوود...
مردم که از اونجا رد میشدن فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن
و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود پول نمیده .
رفت و جلو گفت:رفیق من متوجه نیستی؟ اینجا یه شهر کاتولیکه تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که جلوت ستاره داوود گذاشتی پول نمیدن به خصوص که نشستی کنار یه گدا
دیگه که جلوش یه صلیب داره.
از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون پول میدن نه تو.
گدا بعد از شنیدن حرف های کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: نگاه کن کی اومده به برادران “گلدشتین*” بازاریابی یاد بده؟!