تموم کوچه ها تاریکن اینجا
تموم آرزوها دست بادن
من از این آدمک ها ناامیدم
که چشمای منو به گریه دادن
•
•
•
شعر گاهی می گریاندم
اما کلمه ای نیست در جهان که بازم بدارد از گریستن
•
•
•
سرگرمی ام شده گرفتنِ فال حافظ
و من خسته از جواب های تکراری :
غم تمام می شود
غصه نخور
مشکلات حل می شود
و …
دلم می گیرد ، چرا حافظ نمی داند
بی او هیچ چیز تمامی ندارد جز این زندگی ؟
•
•
•
ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم
که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم !
•
•
•
مطمئن باش هیچوقت فراموشت نکرده ام
فقط دیگر ساکت شده ام ، همین …
•
•
•
غم انگیزترین جدایی اونی بود که
نه کسی گفت چـــرا ؟ و نه کسی فهمید چـــــرا ؟
•
•
•
خیالت خیال رفتن ندارد …
خودت چه ؟ قصد آمدن نداری ؟
•
•
•
روزها یکی پس از دیگری می گذرند
و من هنوز منتظر فردا هستم تا تو بیایی
•
•
•
می دانم که یک روز
حوالی یک هرگز بزرگ به هم خواهیم رسید
•
•
•
سخته به جایی برسی که
دیگه نه هیچ اومدنی آرومت کنه و نه هیچ رفتنی نابودت
•
•
•
سخت است فراموش کردن کسی که
با او همه چیز و همه کس را فراموش می کردم
•
•
•
در تلاطم روزگار ناسازگار
من دورتر از همیشه کنج زندگی جا مانده ام
•
•
•
میدانی از کجای زنگی بیشتر خسته ام ؟
آنجایی که وسط خنده هام بغض می کنم
•
•
•
تنها بی هوایی آدمی را خفه نمی کند
گاهی هوایی شدن آرام آرام بدون روسیاهی خاموشت می کند
•
•
•
گاهی هم باید چشم ها را بست
تا او که نیست شاید بیاید در خواب
•
•
•
سال هاست این ترازوی ۲کفه تعادل ندارد
دست خالی و دل پر
•
•
•
دیریست اسیرم
اسیر انتظار
اسیر دلواپسی
اسیر هر آنچه مرا به یاد تو می اندازد
مطالب مرتبط: